وبلاگ مثل فرزند آدم است!
فكر مي كنم هر كسي كه وبلاگ دارد يا چه مي دانم در گوشه اي از وب روزهايش، خاطراتش حتي عكس هايش را منتشر مي كند از همان لحظه ي نخست فرزندي را مي آفريند- نمي دانم شايد تعبيرم اشتباه باشد اما اينگونه فكر مي كنم- و بزرگش مي كند و …
هيچ وقت دوست نداشتم به بلاگي سر بزنم كه پست آخرش را نوشته باشد، اصلاً مهم نيست كه آن بلاگ را بخوانم يا نه اما همين كه ميبنم پست آخرش است دلم هري مي ريزد انگار بعد از آن چيزي كم است انگار ديگر طاقت از دست دادن حتي آن هائي را كه نمي شناسم را هم ندارم و اين حس خيلي عجيبي است!
مي ترسم روزي چيزي بيآيد خيلي پيشرفته تر از وب و اينجا يك گورستان بزرگ شود آن وقت ما مي مانيم و يك دنيا آدم كه فقط خطي از آنها را روزي خوانده ايم
و
فراموشمان نمي شود!
——————————————————
1. عمر آدما تو دنياي مجازي خيلي كمه!
2. ميگن كل فضاي وب به اندازه ي يه گردو هستش!!!
3. يه مرد بايد گاهي اون قدر بزرگ باشه كه بفمه خيلي كوچيكه!(قطار 3:10 به يوما)
15 دیدگاه
Comments feed for this article
فوریه 8, 2012 در 8:01 ب.ظ.
yari
گاهی وبلاگ تنها دلخوشی آدم میشه ،جایی که میشه راحت گریه کرد یا خندید…
لایکلایک
فوریه 8, 2012 در 9:34 ب.ظ.
blindday
فيس بوك و هر شبكه ي اجتماعيه ديگه هم همين جوريه…حس عجيبيه…
لایکلایک
فوریه 20, 2012 در 7:52 ب.ظ.
mandalacircle
اسم وبلاگ قبلیمو اینجا دیدم یه حالی شده…. نوشته هایی که دیگه نیست، آدمی که دیگه نیست. حتی پست آخر هم نذاشتم، حذفش کردم. عین مادری که بچه شو می ذاره کنار خیابون و میره…
خیلی حس بدیه خیلی.
لایکلایک
فوریه 20, 2012 در 7:54 ب.ظ.
mandalacircle
کامنت های من اسپم میشه!!
لایکلایک
فوریه 24, 2012 در 6:19 ق.ظ.
mandalacircle
کامنت های من اسپم شده. نجاتشون بدین!!
لایکلایک
فوریه 24, 2012 در 7:51 ق.ظ.
دیوانه ای که می خواست از قفس بپرد « ماندالا
[…] که اسم وبلاگ قبلیمو دیدم. دلم گرفت مخصوصا وقتی این پست رو هم خوندم. یادم افتاد که حتی پست آخر هم نذاشتم. […]
لایکلایک
فوریه 24, 2012 در 8:18 ق.ظ.
blindday
واسه خودمم سوال بود كه چرا يگه هيچي توش نوشته نشد…
اما خيل تصادفي پيدا كردم ماندلا رو!
لایکلایک
فوریه 24, 2012 در 8:50 ق.ظ.
mandalacircle
من اینجا نمی تونم کامنت بذارم تا وقتی کامنت هامو آن اسپم نکنی.
لایکلایک
فوریه 26, 2012 در 3:27 ب.ظ.
ordoukhani
قشنگ بود. هر وقت چیزی مس نویسم، خیال می کنم آخرین مطلبم است. ولی پس از چند روز، یا جند ساعت دوباره درد زایمان مرا می گیرد
http://ordoukhani.be/
لایکلایک
مارس 8, 2012 در 5:48 ب.ظ.
م. سهرابی
هر روز صبح يا ظهر يا هروقت ديگر، منظور وقتی که از خواب بيدار میشوم، با خودم میگويم:
کاش همهاش خواب و خيال بوده باشد…
کاش رهایمان کند که برويم به اصلِ زندگیمان برسيم!!!
لایکلایک
مارس 8, 2012 در 10:06 ب.ظ.
blindday
دوسال اينجا نوشتم و يه روز همه رو پاك كردم و رفتم…
بعد يك سال از نو برگشتم…
بعضي ها رو نمي شه ترك كرد فرق نداره قلب داشته باشن كه بتپه يا نه!!
لایکلایک
مارس 20, 2012 در 4:42 ب.ظ.
iran aryaee
با درود بر همه دوستان عزیز
اساسا با شبکه مجازی حال میکنم احساس میکنم تو شبکه مجازی دوستان خیلی بهترند تا در واقعیت .
منم شبکه های مجازی رو دوست دارم میتونم تو اونا فریاد بزنم و میتونم با سکوتی که داشتم امروز فریاد بزنم و بنویسم
مینویسم از این روزگار ننگ ننگ
از این روزگار مثل سنگ
می نویسم تا که غوغایی شود
می نویسم تا جهان گریان شود
می نویسم تا قلم پایان رسد
می نویسم تا که ظلمت هم به پایانش رسد
می نویسم تا بدان رسوا شوند
می نویسم عاشقان بیدار شوند
می نویسم از دلی که دل نبود
هر چه میگفت ، خریداری نبود
اینم خودم گفتم . قشنگه؟؟
لایکلایک
مارس 20, 2012 در 9:04 ب.ظ.
blindday
درود دو صد چندان نصيبت بزرگوار
قابل دونستي و به من سر زدي…♥
آره دادا… مگه ميشه بد باشه
لایکلایک
مارس 20, 2012 در 9:16 ب.ظ.
iran aryaee
ممنون قابلی نداشت . متشکرم
لایکلایک
مارس 20, 2012 در 9:25 ب.ظ.
blindday
♥
لایکلایک