مثله هميشه يك دستم را تكيه گاه ديوار كردم – بيشتر وقت ها ترس از زمين خوردن دارم، خصوصاً وقتي از پله ها بالا و پائين مي روم! و جالبش اين جاست كه خانه مان دوبلكس است- و پنج پله را پائين آمدم و رفتم تا ليواني آب بخورم، ليوان وقتي نيمه پُر شد برداشتمش و آمدم روبه روي تلويزيون نشستم، هنوز يك جرعه بيشتر نخورده بودم كه احساس كردم چيزي دارد از من كم مي شود و مي آيد بيرون-ببخشيد نتوانستم جور ديگر بگويم اين حس را- دست راستم را جلوي دهانم گرفتم و چند لحظه بعد دندانم كف ش بود،بدون قطره اي خون و سفيد تر از آنچه در آئينه هر روز ميديدمش…
به مادرم گفتم من خواب ديده ام كه اين طور شده؛ نگذاشت حرفم تمام شود و گفت: استغفرالله بگو! – او معتقد است: آدم نبايد خوابش را براي كسي تعريف كند؛ خواب يك راز است!- بعدش من براي نخستين بار در عمرم رفتم به دنبال تعبيرش و تن ها چند ساعت بعد خبر دادند كه مادربزرگ اوضاعش اصلاً به سامان نيست و من بي هوا ترسيدم و تمام مدت از خودم مي پرسيدم چرا بايد ميان اين همه من اين خواب را ببينم! يكي به من گفت چون تو را خيلي دوست داشته تو بايد زودتر مي دانستي و خيلي چيزهاي ديگر كه من هيچ متوجه نشدم! مگر مي شود بين فرزندان ونوه هايش من را؛ مادر بزرگ بعد از دو روز برگشت اما…
مادر بزرگ مي خواهد بميرد! او وقتي برود؛ پدر ديگر مادر ندارد و من بزرگش را.
————————————————————————–
1. خلاقيت دوستم در نوشته اش خيلي خوب بود.
2. … و هيچ وقت دوست دارم هايم يك كلاغ و چهل كلاغ نشد تا بدستت برسد…
31 دیدگاه
Comments feed for this article
جون 21, 2012 در 9:46 ق.ظ.
قطره
مادر بزرگ وقتی مرد من ایران نبودام. مادر بزرگ من را از همه بیشتر دوست داشت. همه این را میدانستند اما به خوابم نیومد. مادر بزرگ وقتی مرد انگار قلبم قسمت گرمش را برای همیشه از دست داد، مادر بزرگ تمام دلخوشی و خاطره کودکیهای من بود. مادر بزرگ وقتی مرد من نه برای آخرین بار باهاش حرف زدم نه دیدمش نه بویدمش. آخرین دیدار من و مادر بزرگ بهشت زهرای تهران بود زیر خروارها خاک ..
لایکلایک
جون 21, 2012 در 11:55 ق.ظ.
blindday
چيزي ندارم بگم…
خيلي متاسفم؛ ولي خوبش اينه كه هميشه و همه جا بيادشي و دوستش داري!
نمي خواستم انرژي منفي بدم…بخشيد
لایکلایک
جون 22, 2012 در 1:05 ب.ظ.
قطره خانوم
نه بابا احتیاجی به عذرخواهی نیست رفتنی بوده لابد… فقط تو بیشتر پیش مادربزرگت باش قبل از این که بره …
لایکلایک
جون 22, 2012 در 2:47 ب.ظ.
blindday
خواهش ميشه…
چشم
لایکلایک
جون 21, 2012 در 3:03 ب.ظ.
behcafe
چرا ماتم می گیری از حالا، هنوز که چیزی نشده
یه شبه هم که نمی شه به تعبیر خواب رو آورد
ایشالله هر چه زودتر خوب می شه
لایکلایک
جون 21, 2012 در 9:15 ب.ظ.
blindday
ماتم نگرفتم…فقط پريشون دلم!
حالا كه اينو مي نويسم بهتره…
لایکلایک
جون 21, 2012 در 6:25 ب.ظ.
nnastarann
اگه این تعابیر درست بودن من الان باید 765 بار مُرده باشم با این خوابایی که می بینم.یه چیز رو یاد گرفتم و اینه که تعبیرِخواب به خودِ آدم بستگی داره. مثل اثر انگشت که برای همه آدما متفاوته. تعبیر یه خوابِ واحد واسه همه ی آدما صرفن یکی نیست. همه چی درست می شه
لایکلایک
جون 21, 2012 در 9:16 ب.ظ.
blindday
هووووم!
منم اولين بارم بود كه رفتم دنبال تعبيرش..كلن تو اين نمايه ها نيستم و خواب هام رو بيشتر فراموش مي كنم..
لایکلایک
جون 22, 2012 در 6:30 ق.ظ.
nnastarann
لینکیدیم شما را
لایکلایک
جون 22, 2012 در 7:54 ق.ظ.
blindday
تا به حال نبودم؟
لينكيده بودم شما رو….
ممنون
لایکلایک
جون 22, 2012 در 7:59 ق.ظ.
nnastarann
من همه پُستای یه بلاگ رو کامل بخونم خوشم بیاد لینک می کنم. کامل نخونده بودم آخه هنوز:) خواهش می کنم
لایکلایک
جون 22, 2012 در 2:47 ب.ظ.
blindday
منم زياد توجه نكرده بودم و اگه ببينيد بيشتر بلاگ هائي كه لينك كردم تو لينكاشون نيستم چون بهشون نمي گم…
🙂
لایکلایک
جون 22, 2012 در 3:52 ب.ظ.
nnastarann
منم لینک کنم نمی گم ولی چون لینکم کردی گفتم بهت:)
لایکلایک
جون 22, 2012 در 3:58 ب.ظ.
blindday
متشكرم دوست من
لایکلایک
جون 22, 2012 در 3:59 ب.ظ.
nnastarann
خواهش می کنم قابلی نداشت. متن های زیبایی داری
لایکلایک
جون 22, 2012 در 4:39 ب.ظ.
blindday
چشمات زيبا مي بينه….
لایکلایک
جون 22, 2012 در 7:07 ب.ظ.
قطره باران
امان از این آشوب های دل.
زندگیست دیگر. روزی میاییم و یه روزی هم باید بریم.
فقط اینکه سعی کنیم تا میتونیم به عزیزانمون خوبی کنیم و کنارشون باشیم تا بعد رفتن شون حسرت ها حداقل بشه
لایکلایک
جون 22, 2012 در 9:04 ب.ظ.
blindday
بسي بسار موافقم…
در ضمن خوش امديد
لایکلایک
جون 27, 2012 در 10:58 ب.ظ.
قطره باران
🙂 ممنون
لایکلایک
جون 22, 2012 در 11:41 ب.ظ.
goldeneverstand
مادر بزرگ می ماند. مادربزرگها همیشه زنده اند.
لایکلایک
جون 23, 2012 در 4:12 ق.ظ.
blindday
🙂
همیشه ماندگار
لایکلایک
جون 25, 2012 در 7:13 ب.ظ.
امین
همچین عکسی، برای همچین متنی… جالبه
چقد آدم اینجا رو دوس داشتن! چه خبره؟! :ی
لایکلایک
جون 25, 2012 در 8:39 ب.ظ.
blindday
اين عكس واسه پي نوشته….
بيشتر عكس هائي كه ميزارم واسه پي نوشته چون متن تقريبن مفصله ديگه عكس زياد بهش نمياد…به هر حال از عدم تناسب عذر مي خوام….دقت بيشتري مي كنم از اين به بعد..
نمي دونم….اما خيلي لطف دارن دوستان…خيلي بيش از حد تصور من…
لایکلایک
جون 26, 2012 در 3:20 ق.ظ.
امین
حالا چرا عذر میخوای؟
همونطور که گفتم برام جالب بود. میتونه یه نگاه و دید متفاوتی وجود داشته باشه برای این انتخاب و کسی که این انتخاب رو انجام داده
لایکلایک
جون 26, 2012 در 9:17 ق.ظ.
blindday
همين جوري….ولي سعي مي كنم از اين پس بيشتر دقت كنم…شايد عذر خواهي كردم چون اينجوري بيشتر دقت مي كنم..
لایکلایک
جون 26, 2012 در 10:44 ق.ظ.
امین
😕 😀
لایکلایک
جون 26, 2012 در 5:11 ب.ظ.
mynowadays
من که اصلا مادر بزرگها مو ندیدم چی کار کنم؟
چه حسّ جالبیه مادر بزرگ داشتن!
لینک کردم شما رو.
لایکلایک
جون 26, 2012 در 8:25 ب.ظ.
blindday
خدا بيامرزدشون…
خب نمي دونم والله!!
خيلي لطف كرديد…چشم به روي چشم من هم لينكتان مي كنم بزرگئار…
در ضمن بسيار خوش آمديد
لایکلایک
جون 30, 2012 در 2:28 ب.ظ.
ordoukhani
ما دیوانگاه سبب ننگ عاقلانیم و عاقلان سبب رنج ما. این نوشته می تواند برایت جالب باشد.
لایکلایک
آگوست 8, 2012 در 10:19 ق.ظ.
محمد مهدی جیم
اوووووووه! عالی بود پسر…
هم از نوشتهها و هم از عکسهایی که اضافه کرده بودی کیف کردم.
لایکلایک
آگوست 10, 2012 در 11:09 ق.ظ.
blindday
🙂
لایکلایک